منبع: اصول فن ترجمه فرانسه به فارسی، چاپ سوم، انتشارات سمت، ص166-168

ترجمه آزاد و با دخل و تصرف يکی از انواع ترجمه‌های ممکن است که در گذشته بيشتر در ايران رواج داشته‌است و با توجه به قدمت ترجمه زبان فرانسه در ايران، بيشتر ترجمه‌های آزاد از زبان فرانسه به فارسي صورت گرفته‌اند. مترجمان قديمِ زبان فرانسه بر ادبيات فارسي تسلط ويژه‌ای داشتند. به‌دليل همين تسلط آن‌ها سعي می کردند بنا به ذوق و سليقه خويش مفاهيم موجود در متن‌های اصلي را از طريق صناعات ادبی فارسي به خواننده منتقل نمايند. در اين بخش نمونه‌ آشنايي از ترجمه‌های آزاد براي خوانندگان شبکه مترجمين ايران بازگويي مي‌گردد. متن اصلي يکي از اشعارِ شاعر معروف فرانسوی ژان دو لافونتن است که تا به‌حال توسط سه مترجم به فارسی برگردانده شده‌است. خواننده خوش ذوق می تواند با مطالعه ترجمه‌ها به تفاوت‌های ظريف بين  آن‌ها پي ببرد. مثلا اين‌که حبيب يغمايی ساده‌ترين و موجزترين شعر را سروده و از آوردن نتيجه اين حکايت در شعر خودداری کرده‌است. ايرج ميرزا ترجمه متن را با ديدگاه انتقادی تند و تيز خود هماهنگ کرده و شعر طنزآميزتری سروده است و در نهايت نير سعيدی سعي کرده جزئياتی از طبع خود به قصه اضافه کند تا حکايت کامل‌تری را بسازد.

 

داستان روباه و زاغ

 

متن اصلی

Le Corbeau et le Renard

 

Maître Corbeau, sur un arbre perché,
Tenait en son bec un fromage.
Maître Renard, par l'odeur alléché,
Lui tint à peu près ce langage :
"Hé ! bonjour, Monsieur du Corbeau.
Que vous êtes joli ! que vous me semblez beau !
Sans mentir, si votre ramage
Se rapporte à votre plumage,
Vous êtes le Phénix des hôtes de ces bois."
A ces mots le Corbeau ne se sent pas de joie ;
Et pour montrer sa belle voix,
Il ouvre un large bec, laisse tomber sa proie.
Le Renard s'en saisit, et dit : "Mon bon Monsieur,
Apprenez que tout flatteur
Vit aux dépens de celui qui l'écoute :
Cette leçon vaut bien un fromage, sans doute. "
Le Corbeau, honteux et confus,
Jura, mais un peu tard, qu'on ne l'y prendrait plus.

 

سروده ژان دو لافونتن

 

ترجمه انگليسی

The Crow and the Fox

Master Crow perched on a tree,
Was holding a cheese in his beak.
Master Fox attracted by the smell
Said something like this:
"Well, Hello Mister Crow!
How beautiful you are! how nice you seem to me!
Really, if your voice
Is like your plumage,
You are the phoenix of all the inhabitants of these woods."
At these words, the Crow is overjoyed.
And in order to show off his beautiful voice,
He opens his beak wide, lets his prey fall
The Fox grabs it, and says: "My good man,
Learn that every flatterer
Lives at the expense of the one who listens to him.
This lesson, without doubt, is well worth a cheese."
The Crow, ashamed and embarrassed,
Swore, but a little late, that he would not be taken again.

 

 

ترجمه اول : حکايت زاغ و روباه سروده ايرج ميرزا

 

کلاغي، به شاخي جای گير

به منقار به‌گرفته قدری پنير

يکي روبهی بوی طعمه شنيد

به پيش آمد و مدح او برگزيد

بگفتا: «سلام اي کلاغ قشنگ!

که آئی مرا در نظر شوخ و شنگ!

اگر راستی بود آوای تو

به‌مانند پرهای زيبای تو!

در اين جنگل اکنون سمندر بودی

بر اين مرغ‌ها جمله سرور بودی!»

ز تعريف روباه شد زاغ، شاد

ز شادی بياورد خود را به‌ياد

به آواز خواندن دهان چون گشود

شکارش بيافتاد و روبه ربود

بگفتا که: «اي زاغ اين را بدان

که هر کس بود چرب و شيرين زبان

خورد نعمت از دولت آن کسی

که بر گفت او گوش دارد بسی

هم اکنون به‌چربی نطق و بيان

گرفتم پنير تو را از دهان

 

 

 

ترجمه دوم : حکايت زاغ و روباه سروده حبيب يغمايی

 

زاغکي قالب پنيری ديد

به دهن برگرفت و زود پريد

بر درخت نشست در راهی

که از آن مي‌گذشت روباهی

روبه پر فريب و حيلت‌ساز

رفت پاي درخت و کرد آواز

گفت: به به چقدر زيبائی

چه سري، چه دمي، عجب پايی

پر و بالت سياه رنگ و قشنگ

نيست بالاتر از سياهی رنگ

گر خوش‌آواز بودی و خوش‌خوان

نبدي بهتر از تو در مرغان

زاغ مي‌خواست قار قار کند

تا که آوازش آشکار کند

طعمه چون افتاد دهان برگشود

روبهک جست و طعمه را بربود

 

ترجمه سوم : حکايت زاغ و روباه سروده نير سعيدی

 

بامدادان رفت روباهی به باغ

ديد بنشسته است بر بامی کلاغ

نشئه و شادی بي‌اندازه داشت

زير منقارش پنيری تازه داشت

گفت در دل روبه پر مکر و فن

کاش بود اين لقمه اندر کام  من

با زباني چرب  و با صد آب و تاب

گفت پس با وي که: اي عالی جناب

از همه مرغان اين بستان سری

وه! چه مه‌روئی چه شوخ و دل‌بری

اين چنين زيبا نديدم بال و پر

پر و بال توست اين يا مشک تر!

خود تو داني من نيم اهل گزاف

گر بِرندم سر نمي‌گويم خلاف

گر تو با اين بال و اين پرواز خوش

داشتي بانگ خوش و آواز خوش

شهره چون سيمرغ و عنقا مي‌شدی

ساکن اقليم بالا مي‌شدی

غره شد بر خود کلاغ خودپسند

خودپسند آسان فتد در دام و بند

تا که منقار از پي خواندن گشاد

لقمه چرب از دهانش اوفتاد

نغمه چون سر داد در شور و حجاز

کرد شيرين کام رند حيله ساز

شد نصيب آن محيل نابکار

طعمه‌اي آن‌سان لذيذ و آب‌دار

گشت روبه چون ز حيلت کامکار

داد اندرزی چو درّ شاهوار

گفت هر جا خودپسندی ساده است

چاپلوسی بر درش استاده است

آن تملق پيشه رند هوشمند

نان خورد از خوان مرد خودپسند

مطالعه بیشتر درباره زبان فرانسه: