در هنگام ترجمه متون حقوقی از انگلیسی به فارسی معمولاً به اصطلاحات لاتین بر میخوریم و اصطلاحات لاتین در قوانین انگلیسی اهمیت ویژهای دارد. قوانین و اصول حقوق معمولاً ریشه تاریخی دارند و اروپا صدها سال تحت سلطه امپراطوری روم بوده است. ما قبلا در مقالهای با عنوان سیر تحول الفبای انگلیسی به تاثیر زبان انگلیسی از زبان لاتین پرداخته بودیم. مجموعهای که در ادامه مطالعه میکنید، ترجمه حقوقی خلاصهای از مهمترین واژگان حقوقی دادگاههای انگلستان است. اصل این مجموعه در کتابخانه دانشگاه کنت جمعآوری شده است.
به دلیلی محکمتر، اولیتر، منطقیتر، مستدلتر | A fortiori |
معنی لغوی: از استدلالی قویتر | From stronger argument |
تعریف: برای بیان نتیجهای/نظری بهکار میرود که شاهدی قویتر از آنچه قبلا ارائه و پذیرفته شده برای اثباتش وجود دارد. |
ازآغاز، از ابتدا، از اول | Ab initio |
معنی لغوی: از آغاز | From the beginning |
تعریف: اگر قراردادی/قراری از اول باطل شود (به دلیل مثلا یک اشتباه)، نتیجه آنست که هیچ شخص ثالث بیتقصیری نمیتواند از حقوق ذیل آن طی قراردادهای آتی بهرهمند شود (پرونده Bell علیه Lever Bros (سال 1932)، پرونده تجدیدنظر 161 (مجلس اعیان) – با قضاوت لرد اَتکین). |
رکن مادی بزه، عنصر مادی جرم | Actus reus |
معنی لغوی: عملی گناهکارانه | A guilty act |
تعریف: عمل و رفتاری ممنوع که قانون تلاش میکند از آن ممانعت به عمل آورد. گرچه در زبان عامه به آن «خطا، جرم، بزه» گفته میشود، اما این نامها سادهسازی مسئله است؛ عنصر مادی تمامی جنبههای جرم را بهجز وضعیت ذهنی متهم (نک. عنصر روانی جرم) در برمیگیرد. در اکثر موارد، عنصر مادی به عملی اتلاق میشود که تحت شرایط خاصی بهوقوع پیوسته است (مانند تصاحب اموال شخصی دیگر که نمونه عمل سرقت است). اما گهگاه عنصر مادی به ترک عمل اشاره میکند (مانند ناکامی در ممانعت از مرگ، که عنصر مادی قتل غیرعمد به شمار میآید: پرونده R علیه Stone and Dobinson (سال 1977) پرونده 354 دادگاه سلطنتی)، یا ممکن است پیامدی مشخص را درپی داشته باشد (مرگ که نتیجه مشخص فعل قتل عمد یا غیرعمد است). در برخی موارد خاص، عنصر مادی ممکن است به شرایط و اوضاع اتلاق شود تا خود عمل/فعل (پرونده Winzar علیه رئیسپلیس کِنت (سال 1983)، رونامه تایمز مورخ 28 مارس 1983/8 فروردین 1362). |
موقتی، ویژه، برای مورد خاص، خلقالساعه | Ad hoc |
معنی لغوی: به/برای این | To this |
تعریف: بهوجود آمده و یا انجام شده برای هدفی لازم |
موافق، به توافق رسیده | Ad idem |
معنی لغوی: به سوی مشابه/همان | Towards the same |
تعریف: طرفین معامله به توافق رسیدهاند. |
برای اقامه دعوی، تا زمان رسیدگی به دعوی | Ad litem |
معنی لغوی: به همان صورت که به دعوی مربوط میشود. | As regards the action |
تعریف:- اعطائی: قراری از سوی دادگاه که طی آن فردی وکیل اموال میشود، هنگامیکه وکلای اصلی قادر و یا مایل به انجام وظیفه نیستند.
- انتصابی: قیم منصوب دادگاه (که پیشتر بدان «همراه در دادخواهی» میگفتند) که نماینده محجور در دادگاه است.
|
ارجاعی | Ad referendum |
معنی لغوی: در معرض ارجاع | Subject to reference |
تعریف: به قرارداد یا مسئلهای اشاره دارد که باید به توافق دیگر طرفین برسد و جزئیات آن نهایی شود. |
اثبات غیبت هنگام وقوع جرم | Alibi |
معنی لغوی: جای دیگر | Elsewhere |
تعریف: گواهی علیه اتهام حاکی از اینکه خوانده/متهم در زمان وقع جرم در محل وقوع جرم حضور نداشته، و باالطبع، نمیتواند مرتکب آن شده باشد. اگر متهم بخواهد گواهی بر غیبت خود ارائه دهد، تمامی جزئیات آن به منظور پیگرد باید ارائه شود. |
محجور | Alieni juris |
معنی لغوی: از/مالِ حقوق دیگری | Of another’s right |
تعریف: فردی که به سن بلوغ نرسیده و صلاحیت ندارد. |
از منبع دیگر، از جای دیگر | | Aliunde |
معنی لغوی: از جای دیگر | From elsewhere |
تعریف: از منبعی سوای اسناد و مدارکی که در دست بررسی است. زمانی به مدارکی از منابع دیگر ارجاع میشود که مدارک در دست (مثلا وصیتنامه) مبهم و گنگ باشد. |
دوستان دادگاه، مشاوران دادگاه | Amicus curiae |
معنی لغوی: دوست دادگاه یا محکمه | Friend of the court or tribunal |
تعریف: داوطلبی که برای کمک به دادگاه مدارکی را ارائه میکند. مثلا، در مجلس اعیان انگلستان در مورد استرداد ژنرال پینوشه، قضات تصمیم گرفتند به نظر کارشناسی آزاد در زمینه مصونیت سیاسی مراجعه کنند. به همین منظور، وکیل دیوید لوید جونز را به دادگاه فراخواندند. |
قصد، منظور، انگیزه | Animus |
معنی لغوی: قصد | Intention |
تعریف: این اصطلاح معمولا به صورت ترکیبهای زیر بهکار میرود:- animus furandi: قصد سرقت
- animus manendi: قصد اقامت
- animus donandi: قصد تبرع
|
اگر به مباحث واژهشناسی و ترمینولوژی علاقهمند هستید مطالعه مطالب زیر را از دست ندهید:
مال بدون مالک، مال پیداشده، مجهولالمالک | Bona vacantia |
معنی لغوی: مال/کالای خالی | Empty goods |
تعریف: مالی که طبق وصیتنامه به ارث گذاشته نشده است. طبق بند 46 قانون مدیریت اموال، مصوب 1925/1304، این اموال به خانواده سلطنتی، دوکنشین لَنکَستر، یا دوک کُرنوال تعلق پیدا میکنند. |
با حسن نیت، واقعی | Bona fide |
معنی لغوی: با نظر مساعد | With good faith |
تعریف: معتبر، حقیقی، بیغش |
عرضحال رسمی، اخطار رسمی | Caveat |
معنی لغوی: بگذار آگاه شود/بداند | Let him beware |
تعریف: یادداشتی رسمی و ثبتشده که ذینفع به مراجع قانونی میدهد مبنی بر اینکه بدون اطلاع او از هر گونه اقدام در مورد بهخصوصی خودداری گردد. |
اخطار به مشتری/خریدار | Caveat emptor |
معنی لغوی: ای خریدار، مواظب باش! | Let the buyer beware |
تعریف: عرفی عام که به خریدار هشدار میدهد هنگام خرید از فروشنده کسب ضمانت کند تا در صورت نقص کالا مغبون نشود. قانون این اصل را کمی تغییر داده است: مطابق با قانون فروش کالا (مصوب 1979/1358)، قراردادهای فروش شرایطی ضمنی دارند مبنی بر این که کالاها باید با مشخصاتشان و نمونههایشان مطابقت داشته باشند، تا برای معامله کیفیت مطلوب را داشته باشند. |
ابلاغ ارسال پرونده | Certiorari |
معنی لغوی: مطلع شدن | To be informed |
|
مقایسه کنید، قس. | Cf (confer) |
معنی لغوی: مقایسه کنید | Compare |
|
دارای عقل سلیم، دارای اهلیت، ذیشعور | Compos mentis |
معنی لغوی: مالک ذهن/عقل | Possessed of mind |
تعریف: در سلامت عقل. قراردادی معتبر باید توسط فردی منعقد شود که از سلامت عقل برخوردار است. |
در پیشگاه، در حضور، در مقابل | Cor (coram) |
معنی لغوی: در حضور مردم | In the presence of the people |
تعریف: در سلامت عقل. قراردادی معتبر باید توسط فردی منعقد شود که از سلامت عقل برخوردار است. |
ارکان تشکیلدهنده جرم، علتنامه جرم | Corpus delicti |
معنی لغوی: ذات/بدنه جرم | The body of the offence |
تعریف: شواهدی که نشان میدهند جرم رخ داده است. از منظر ریشهشناسی، این اصطلاح به جسد مقتول اشاره میکند؛ اما هماکنون تمامی شواهد جرم را دربر میگیرد. |
تمایل دادگاه به بررسی بیشتر | Cur. adv. vult/Curia Advisari vult |
تعریف: دادگاه مایل است پیش از صدور حکم، دلایل و ارجاعها را مورد بررسی بیشتری قرار دهد. |
عجالتا، موقتا، به طور مشروط | De bene esse |
معنی لغوی: از رفاه | Of well-being |
تعریف: بهترین روند که در شرایطی خاص و یا پیش از رویدادی در آینده اتخاذ میشود. |
عملا، بالفعل، غیررسمی | De facto |
معنی لغوی: در حقیقت | In fact |
تعریف: وضعیتی که عملا در جهان خارج وجود دارد و منبعث از حقی نیست. |
قانونی، رسمی | De jure |
معنی لغوی: از/ناشی از قانون | Of law |
تعریف: مطابق و منبعث از حقی قانونی |
به موجب قانون در دست اقدام | De lege ferenda |
معنی لغوی: از/مربوط به قانونی که قرار است اجرا شود. | Of (or concerning) the law that is to come into force |
تعریف: این عبارت نشان میدهد که پیشنهاد به قانون همان طور که هست مربوط میشود. |
به موجب قانون موجود | De lege lata |
معنی لغوی: از/مربوط به قانونی که اجرا شده است. | Of (or concerning) the law that is in force |
تعریف: این عبارت نشان میدهد که پیشنهاد به قانون همان طور که هست مربوط میشود. |
جزئیات، مسائل پیشپاافتاده | De minimis (non curat lex) |
معنی لغوی: قانون شامل موارد پیشپاافتاده/ناچیز نمیشود. | The law is not concerned with trivial matters |
|
اظهارنظر قاضی | Dictum |
معنی لغوی: گفته | A saying |
تعریف: اظهار نظر قاضی در مورد جنبهای از قانون که در پرونده تحت بررسی پیش آمده است. |
اختلاف نظر، مخالفت | Dissentiente |
معنی لغوی: واگرایی آرا | Differing in opinion |
تعریف: مخالفت با قضات همسلک و رده خویش. این اصطلاح معمولا در پروندهها بوسیله کوتهنوشت ‘diss’ نمایش داده میشود. |

رشد/عدم رشد | Doli (in)capax |
معنی لغوی: قادر به انجام تخلف/ناتوان در انجام تخلف | (In) capable of wrong |
تعریف: کودکان زیر 10 سال معمولا قادر به ارتکاب جرم نیستند. کودکان بالای 10 سال قادر به انجام تخلف و جرم در نظر گرفته میشوند و مانند بزرگسالان با آنها برخورد میشود، البته دادگاهها و مجازاتهای آنان متفاوت است، مگر در جرمهای سنگین مانند قتل. |
اشتباه، خطا | Erratum |
تعریف: خطا یا غلط تحریری یا چاپی | An error in printing or writing |
ارفاقی (بدون الزام قانونی)، با علاقه شخصی | Ex gratia |
معنی لغوی: انجام شده از روی لطف و مرحمت | Done as a matter of favour |
تعریف: پرداخت ارفاقی الزام قانونی ندارد. |
به اعتبار سمت و مقام | Ex officio |
معنی لغوی: به موجب نشستن بر یک منصب و مقام | By virtue of holding an office |
تعریف: قاضی اعظم به اعتبار سمتش عضو دادگاه استیناف نیز هست. |
یکسویه، یکطرفه، مغرضانه، برای یک طرف | Ex parte |
| 1. On the part of one side only; 2. On behalf of |
تعریف:- برای یک طرف: رسیدگی برای یک طرف در فرهنگ دادرسی کیفری به آن نوع از رسیدگی اتلاق میشود که در آن یک طرف مجاز به حضور و درخواست ارجاع به حکمیت است. اما این اصطلاح دیگر در حقوق مدنی کاربرد ندارد، و جای خود را به عبارت «بدون اطلاع» داده است.
- از طرفِ: این عبارت در عناوین گزارشهای حقوقی همراه با نام فردی بهکار میرود که درخواست/دعوی را به دادگاه میبرد، مثلا درخواست بازبینی قضائی.
|
عطف به ماسبق | Ex post facto |
معنی لغوی: با در نظر گرفتن رویدادهای بعدی | In the light of subsequent events |
تعریف: به هر نوع قانونی اشاره دارد که اثری پسنگرانه دارد. |
برای
ترجمه تخصصی متون و قراردهای حساس خود از فارسی به انگلیسی و انگلیسی به فارسی میتوانید سفارش خود را در سایت شبکه مترجمین ایران ثبت کنید.
حکم احضار به دادگاه، قرار احضار زندانی | Habeas corpus |
معنی لغوی: جسم خود را به دادگاه برسانید | You shall have the body (in court) |
تعریف: حکمی ویژه که در قانونی بودن بازداشت و اتهام تشکیک میکند[1]، خواه بازداشت رسمی باشد (مانند بازداشت پیش از اخراج یا استرداد) یا شخصی. این حکم که دارای امتیازات ویژه سلطنتی[2] است را در قدیم خود شخص شاه/ملکه درخواست میکرد؛ درحال حاضر، این حکم توسط دادگاه سلطنتی و یا قضات دادگاه عالی صادر میشود. اگر در رابطه با درخواست اجرای حکمی، دادگاه یا قاضی تشخیص د هد که بازداشت ظاهرا مطابق قانون نیست، از مسئول بازداشت درخواست میشود که این مسئله را توضیح دهد، که اگر نتواند این کار را بکند، متهم آزاد میشود. |
در همانجا، در همان ماخذ، همانجا | Ibid |
معنی لغوی: در مکان مشابه، در همان مکان | In the same place |
تعریف: برای صرفهجویی در ارجاعات متنی از این نشانه استفاده میشود که به مرجعی اشاره میکند که قبلا آورده شده است. |
جهل به قانون دفاع محسوب نمیشود | Ignorantia juris non excusat |
معنی لغوی: جهل به قانون قابلدفاع نیست. | Ignorance of the law does not excuse |
تعریف: دفاع و شواهدی که خلاف قانون باشند معتبر نیستند. |
غیرعلنی، خصوصی، پشت پرده/درهای بسته | In camera |
معنی لغوی: در اتاق (قاضی) | In the chamber |
تعریف: جلسات دادگاه عموما علنی هستند، مگر در شرایطی ویژه که جلسه دادرسی در اتاق شخصی قاضی برگزار میشود و عموم حق ورود به آن جا را ندارند، مثلا، در مواردی که به امنیت ملی مربوط میشود و یا شاهدان میخواهند هویتشان فاش نشود. بخش 39 آیین دادرسی مدنی و بخش 16 آیین دادرسی کیفری به جلسات غیرعلنی میپردازند. |
علنی، عمومی | In curia |
معنی لغوی: در دادگاه (با درهای) باز | In open court |
بدوا، مقدمتا | In limine |
معنی لغوی: مقدماتی، اولیه | Preliminary |
تعریف: برای توصیف مواردی نظیر اعتراضها بهکار میرود. |
در مقام ولی یا قیم | In loco parentis |
معنی لغوی: به جای والدین | In place of a parent |
تعریف: به شخصی اشاره میکند که از طرف والدین کودکی/کودکانی از او/آنان مراقبت میکند، مانند پدر/مادر خوانده یا اقوام. معمولا شخصی میتواند قیم باشد که حکم حضانت و زندگی با کودکان را داشته باشد. این افراد موظفند از شرایط و تبصرههای قانونی درباره حقوق و وظایفشان تبعیت کنند. |
دادخواهی علیه خود شخص | In personam |
معنی لغوی: علیه شخص | Against the person |
تعریف: به اقامه دعوی علیه شخص یا حقوقی اشاره دارد که بر شخص یا افرادی اثر میگذارد (قس. دادخواهی علیه اموال شخص). اصل «عدل و انصاف در دادخواهی علیه شخص» به این حقیقت اشاره میکند که دادگاه انصاف احکام[3] خود را علیه شخص خوانده صادر میکند، و این شخص مجبور به تبعیت از آن است، وگرنه زندانی میشود. |
درباره، درباب، مربوط به | In re |
معنی لغوی: درباره | In the matter of |
تعریف: در عناوین گزارشهای حقوقی همراه با نام شخصی یا چیزی بهکار میرود که پرونده در مورد آنست. کوتهنوشت این عبارت ‘re’ است. |
دادخواهی علیه اموال شخص | In rem |
معنی لغوی: علیه شی یا چیز | Against the thing |
تعریف:- به حقی اشاره دارد که افراد دیگر باید به آن احترام بگذارند، مثلا، حق مالکیت در تمایز با حقوق خود شخص
- به فرایندی حقوقی و دعوایی اشاره دارد که ناظر بر اموال شخص است، نه خود شخص/اشخاص. دادخواستهای علیه اموال را عموما در دادگاه دریایی میتوان یافت.
|
در جای خود | In situ |
معنی لغوی: در جای اصلی/اولیه | In the original place |
ضمنا، از جمله | Inter alia |
معنی لغوی: در میان چیزهای دیگر | Among other things |
تعریف: این عبارت مشخص میکند که فهرست موردنظر جامع نیست. |
در حیطه اختیارات قانونی | Intra vires |
معنی لغوی: ذیل اختیارات/در حوزه قدرت | Within the powers |
تعریف: به عملی اشاره دارد که توسط شخصیتی حقوقی (ارگان دولتی، شرکت،…) به انجام میرسد و در حیطه اختیارات قانونی آن شخصیت قرار دارد. این اختیارات ممکن است توسط اساسنامه یک شرکت نیز تعیین بشوند. |
از یک فرد زنده به فرد یا افرادی دیگر | Inter vivos |
معنی لغوی: در میان زندگان | Between living people |
تعریف: اگر اعتماد بین افراد/اشخاص ایجاد شود، باید در طی زندگانی ایشان ایجاد شود. |
به همین دلیل، در نفس خود، فینفسه | Ipso facto |
معنی لغوی: به صرف همین واقعیت/عمل | By that very fact or act |
در جایی که، در محلی که در آن | Locus in quo |
معنی لغوی: محلی که در آن The place in which تعریف: به محل رخ دادن چیزی/رویدادی میگویند. ماموران کشف حقیقت معمولا به محل رخداد میروند تا شواهد و مدارک را بسنجند؛ سپس، این شواهد و مدارک در روند دادرسی در اختیار قاضی و هیئت منصفه قرار میگیرد. |
رکن معنوی بزه، عنصر روانی جرم، قصد مجرمانه | Mens rea |
معنی لغوی: ذهن گناهکار | A guilty mind |
تعریف: به وضعیتی ذهنی گفته میشود که باید طی دادرسی مشخص شود که متهم دچار آن بوده و جرم را متاثر از آن مرتکب شده است، وگرنه اتهام بیمورد است. عنصر روانی از جرمی به جرم دیگر تفاوت مییابد: یا قانون آن را تعریف میکند یا جرمهای گذشته. از نمونههای معمول عنصر روانی میتوان به قصد برای رسیدن به هدفی خاص، بیتوجهی به عواقب این هدف خاص (پرونده R علیه Cunningham (سال 1957)، پرونده 396 دادگاه سلطنتی)، و غفلت اشاره کرد. برخی از جرمها نیاز به شرایطی دارند که مولفههای سازنده عنصر روانی هستند، مانند کسب مال دزدی که مستلزم آگاهی از مسروقه بودن آنهاست. جرائم ضمان مطلق نیاز به عنصر روانی ندارند. هنگامی که عنصر روانی مورد نیاز است، دادرسی باید ثابت کند که این عنصر همزمان با عنصر مادی وجود داشته است (تلاقی عنصر مادی و معنوی: پرونده R علیه Le Brun (سال 1992)، پرونده 61 دادگاه سلطنتی). خوانده نمیتواند از جهل به قانون در دفاع خود استفاده کند؛ نیت پاک نیز دفاع مطلوبی به حساب نمیآید. او باید شواهدی را ارائه دهد دال بر عدم وجود عنصر روانی در جرمی که علیه اوست. او همچنین میتواند وجود عنصر روانی را تصدیق کند، اما دفاعی کلی (مانند اجبار و فشار و تهدید) با هر دفاع مجاز دیگری را ارائه دهد. |
من آن را انجام ندادم | Non est factum (suum) |
معنی لغوی: این کرده من نیست. | It is not my deed |
تعریف: اظهارنامهای مبنی بر اینکه توافق مذکور در پرونده عمل خوانده/متهم نبوده است. این مدافعه در شرایطی کاربرد دارد که فردی که قراردادی را امضا کرده درک کاملی از مفاد و آثار آن نداشته است. |
نظر طرداللباب، گفته/اظهار اتفاقی/ضمنی، اظهارنظر قاضی | Obiter dictum |
معنی لغوی: نظری که گذرا گفته شده | A remark in passing |
تعریف: گفتهای که قاضی ضمن صدور حکم بیان میکند که ارتباط مستقیمی با موضوع دعوی ندارد. این گفته بخشی از مبنای اصلی رای را تشکیل نمیدهد، و، درنتیجه، الزامآور نیست، اما ممکن است به صورت مرجعی در پروندههای آتی بهکار آید. |
بار دلیل، بار اثبات | Onus (probandi) |
معنی لغوی: بار | Load or burden |
تعریف: وظیفه یا مسئولیت هر شخص |
بدون ارجحیت، به طور مساوی | Pari passu |
معنی لغوی: با گامهای یکنواخت، با قدمهای مساوی | With equal step |
تعریف: اصلی که بیان میکند اگر در پروندهای، مانند ورشکستگی، چند شاکی وجود داشته باشد، داراییها باید متناسب با شکایت هر یک بین آنها توزیع شود. |
به وسیله، از طریق، از راه | Per Through, by means of |
حکم دادگاه (نه حکم یکی از قضات آن)، طبق نظر/رای دادگاه | Per curiam (per. cur.) |
معنی لغوی: بوسیله دادگاه | By the court |
تعریف: پیشنهاد طبق نظر دادگاه معمولا توسط قاضی آن ارائه میشود؛ در شرایطی که چند قاضی وجود دارد، این پیشنهاد باید توسط تمامی قضات تایید شود |
به علت بیاحتیاطی/بیدقتی | Per incuriam |
معنی لغوی: ناشی از نبود توجه | Through lack of care |
تعریف: اگر رای دادگاه مطابق با قوانین مرتبط یا رویه لازمالاتباع نباشد، از روی بیاحتیاطی صادر شده است. |
ذاتا، فینفسه | Per se By or in itself or themselves; intrinsically |
پس از، بعد از | Post Subsequent to; after |
در نظر اول، پیش از بررسی، ظاهرا، علیالظاهر | Prima facie At first appearance |
شبه، تا حدی | Quasi As if, almost |
کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش آن را انجام داده است | Qui facet per alium facit per se |
معنی لغوی: کسی که از جانب دیگری عمل میکند، از جانب خود عمل کرده است. | He who acts through another, acts through himself |
تعریف: این جمله اساس سنتی مسئولیت نیابتی[4] است. مثلا، در شرایط معمولی، کارفرما مسئول عواقب کارها و اقدامات کارمندان خود است. |
مبنای اصلی رای، جهات و دلایل رای | Ratio decidendi |
معنی لغوی: دلیل تصمیمگیری | The reason for deciding |
تعریف: اصلی/اصولی که بر مبنای آن/آنها دادگاه رای خود را صادر میکند. عوامل تعیینکننده این مبنا شواهد، مدارک، دلایل رسیدن به تصمیمی خاص، و خود تصمیم و رای خاص هستند. به عبارتی، این اصل بیان خود قانون است که درباره شواهد در دسترس به کار بسته شده است. طبق رویه لازمالاتباع، تنها نسبت این مبنا برای دادگاههای بدوی الزامآور است. |
موضوع تصمیمگیریشده توسط دادگاه، امر مختومه | Res judicata |
معنی لغوی: مسئله/قضیهای که در مورد آن تصمیمگیری شده است. | A matter that has been decided |
تعریف: طبق این اصل، اگر پروندهای توسط دادگاهی با صلاحیت لازم استماع و قضاوت شده و رای قانونی در موردش صادر شده، دیگر امکان بازگشایی یا تشکیک در آن وجود ندارد. نام دیگر این اصل مانع طرح دعوی است. این اصل مانع تجدیدنظر یا اعتراض به اعضای هیئت منصفه نمیشود. برای پایان دادرسی نیاز به توجیه این اصل است. |
موضوع گویاست | Res ipsa loquitur |
معنی لغوی: مسئله خود را توضیح میدهد. | The thing speaks for itself |
تعریف: این اصل در رابطه با خطای غفلت/بیاحتیاطی کاربرد دارد. اگر حادثه/اتفاقی ناشی از بیاحتیاطی متهم رخ دهد، و شرایط رویداد آن حادثه تحت کنترل متهم بوده باشد، فرض بر آن گذارده میشود که در غیاب شواهد و مدارک، بیاحتیاطی/غفلت متهم باعث آن حادثه شده است (پرونده Scott علیه London and St Katherine Docks Co. (سال 1865)، پرونده 596 Hurl. & C.). |
چنین، اینچنین، همین طور | Sic |
| So, thus |
تعریف: این علامت را در کروشه پس از کلمه اشتباه کپیشده یا نقلشده قرار میدهند تا نشان دهند که اشتباه در متن اصلی وجود داشته و از نقلکننده نیست. |
به روال همیشگی عمل کردن، تبعیت دادگاه از رویه تعیینشده در موارد قبلی | Stare decisis |
معنی لغوی: از تصمیمات و مقررات پیشین پیروی کردن | To stand by things decided |
تعریف: این اصل شالوده رویه لازمالاتباع را تشکیل میدهد. به سخن دیگر، هنگامی که در دادرسی مواردی مشابه پیش میآید، باید از رویه تعیینشده در دادرسیهای پیشین تبعیت کرد. |
تحت رسیدگی قضائی، مورد طرح در دادگاه | Sub judice |
معنی لغوی: در دست رسیدگی | In the course of trial |
تعریف: این قاعده:- اظهارنظر و فاشسازی طی دادرسی را محدود میکند تا بدون بررسی و مطالعه رای صادر نشود و اعضای هیئت منصفه تحت تاثیر قرار نگیرند. نک. اهانت به دادگاه/عدم رعایت دستورات دادگاه.
- باعث میشود در پارلمان، رئیس از ارجاع به مسائل و مباحث در مورد پرونده در دست بررسی (حقوقی یا کیفری) ممانعت به عمل آورد. در دادرسیهای حقوقی، رئیس این حق را دارد اگر منافع ملی مطرح است، از این قاعده چشمپوشی کند.
|
یگانه، بیتا، منحصربفرد | Sui generis |
معنی لغوی: از نوع/سنخ خود | Of its own kind |
تعریف: طبقه خاص خود را تشکیل میدهد؛ بینظیر. |
خارج از حدود و اختیارات قانونی (شخص یا موسسه) | Ultra vires |
معنی لغوی: ورای اختیارات | Beyond the powers |
تعریف: به عملی توسط ارگانی دولتی، شرکتی، یا هر شخصیتی اشاره دارد که از حوزه اختیارات شخصیت مزبور خارج است. اعمال خارج از حوزه اختیارات از اعتبار ساقطند (نک. در حیطه اختیارات قانونی). این اصل تمام انواع اختیارات را دربر میگیرد، خواه این اختیارات را قانون اعطا کرده باشد خواه پیمان و توافقی خصوصی (مانند سند تودیع امانت یا قرارداد نمایندگی). در حقوق عمومی، بویژه حقوق اداری، این اصل ناظر بر اعتبار تمامی سندهای تفویض اختیار و وکالتنامههای دست اول و دست دوم است. اگر عملی مطابق با ملزومات شیوه اعمال قدرت و اختیار نباشد، باز هم خارج از حدود اختیارات و کانلمیکن تلقی میشود. این اصل همچنین ناظر بر تصمیمات و آرای صادره توسط دادگاههای بدوی، اداری، محلی، و شیوههای اعمال قدرت این دادگاهها میباشد. رای یک دادگاه یا محکمه خارج از حدود اختیارات آنست اگر از صلاحیت آن دادگاه تجاوز کند، ملزومات و معیارهای دادرسی را نقض کند، و یا قواعد عدالت طبیعی (قدرتی که صلاحیت میدهد و تبعیت را طلب میکند) را زیرپا بگذارد. اعمال قدرت اداری اگر به طرزی نامتعارف صورت پذیرد، دلیل محکمهپسندی نداشته باشد، و یا ناقض قاعد عدالت طبیعی باشد، خارج از اختیارات و صلاحیت قانونی قرار میگیرد (خروج ماهوی در برابر خروج شکلی). راهحلهایی که برای مورد دوم ارائه شده عبارتنداز: دستور نقض، دستور منع، اعلان، و دستور کتبی (دو مورد اول عمومی هستند و در مورد تصمیمات محکمههای محلی کاربرد ندارند، چرا که صلاحیت این محکمهها قراردادی است). |
اقدام به ضرر خود، قبول مخاطره | Volenti non fit injuria |
معنی لغوی: خسارتی بر کسی که آن را میپذیرد وارد نیست. | No wrong is done to one who consents |
تعریف: دفاعی که طی آن خوانده/متهم قبول مخاطره یا ضرر به خود میکند. آگاهی از ضرر مخاطره کافی نیست؛ موافقت و قبول کامل (تصریحی یا ضمنی) مخاطره نیز لازم است (پرونده Simms علیه Leigh Rugby Football Club Ltd. (سال 1969)، گزارش 923 از مجموعه گزارشات حقوقی انگلیس و ولز). شاکیای که قبول ضرر کرده، در صورت رخداد ضرر نمیتواند اقامه دعوی کند. در مواردی که مسئولیت تجاری و حملونقل عمومی و خصوصی مطرح است، قانون حیطه این نوع دفاع را محدود میکند. |
[1] حکمی رسمی که امر به فعل یا ترک فعل میکند. در اصل، این نوع حکم سندی ممهور به مهر سلطنتی بوده است.
[2] حقوق و مصونیتهای خاصی که طبق قانون به خود شخص شاه/ملکه داده میشود. اکنون دولت از طرف شاه/ملکه اکثر مصوبات ویژه را به اجرا در میآورد. اما، برخی را خود شخص شاه/ملکه با مشاوره دولت (مثلا، انحلال پارلمان) یا به اقتضای قانون اساسی (مثلا، انتصاب نخستوزیر) اجرا میکند. برخی از مصوبات ویژه، مانند اعطای نشانهای اشرافی نظیر نشان گارتِر/بندجوراب، طبق خواست شخصی شاه/ملکه به اجرا در میآیند.
[3] حکم دادگاه
[4] برای/به جای دیگری
2 نظرها