در هنگام ترجمه متون حقوقی از انگلیسی به فارسی معمولاً به اصطلاحات لاتین بر میخوریم و اصطلاحات لاتین در قوانین انگلیسی اهمیت ویژهای دارد. قوانین و اصول حقوق معمولاً ریشه تاریخی دارند و اروپا صدها سال تحت سلطه امپراطوری روم بوده است. ما قبلا در مقالهای با عنوان سیر تحول الفبای انگلیسی به تاثیر زبان انگلیسی از زبان لاتین پرداخته بودیم. مجموعهای که در ادامه مطالعه میکنید، ترجمه حقوقی خلاصهای از مهمترین واژگان حقوقی دادگاههای انگلستان است. اصل این مجموعه در کتابخانه دانشگاه کنت جمعآوری شده است.
همانطور که می دانید ترجمه ماشینی، مثل ترجمه گوگل ترنسلیت، همواره ایرادهایی دارد. به عبارت ساده، هیچ ترجمهای جای ترجمه انسانی را نمیگیرد. اگر میخواهید ترجمهتان را مترجمی کاربلد و حرفهای انجام دهد، میتوانید به شبکه مترجمین ایران، بزرگترین سایت تخصصی ترجمه در ایران، اطمینان کنید. همواره، برندهای معتبری مانند سامسونگ، مزدا و هواوی به ما اعتماد کردهاند و ترجمهشان را به مترجمین مجرب ما سپردهاند. ما بیش از 45,000 مترجم داریم که هر کدام در رشتههای تخصصی مشخصی تبحر دارند. برای مثال، محتوای تخصصی حوزۀ صنایع را به مترجمی میسپاریم که در این رشته تحصیل کرده است یا اینکه مسلط به متون این حوزه است. برای استفاده از خدمات ترجمه مقاله، ترجمه متن، ترجمه کتاب، ترجمه سایت، ترجمه کاتالوگ و بروشور و حتی ترجمه همزمان، کافی است وارد سایت شبکه مترجمین ایران شوید و سفارشتان را ثبت کنید. ثبت نام و آپلود فایل در سایت شبکه مترجمین ایران
به دلیلی محکمتر، اولیتر، منطقیتر، مستدلتر
A fortiori
معنی لغوی: از استدلالی قویتر
From stronger argument
تعریف: برای بیان نتیجهای/نظری بهکار میرود که شاهدی قویتر از آنچه قبلا ارائه و پذیرفته شده برای اثباتش وجود دارد.
ازآغاز، از ابتدا، از اول
Ab initio
معنی لغوی: از آغاز
From the beginning
تعریف: اگر قراردادی/قراری از اول باطل شود (به دلیل مثلا یک اشتباه)، نتیجه آنست که هیچ شخص ثالث بیتقصیری نمیتواند از حقوق ذیل آن طی قراردادهای آتی بهرهمند شود (پرونده Bell علیه Lever Bros (سال 1932)، پرونده تجدیدنظر 161 (مجلس اعیان) – با قضاوت لرد اَتکین).
رکن مادی بزه، عنصر مادی جرم
Actus reus
معنی لغوی: عملی گناهکارانه
A guilty act
تعریف: عمل و رفتاری ممنوع که قانون تلاش میکند از آن ممانعت به عمل آورد. گرچه در زبان عامه به آن «خطا، جرم، بزه» گفته میشود، اما این نامها سادهسازی مسئله است؛ عنصر مادی تمامی جنبههای جرم را بهجز وضعیت ذهنی متهم (نک. عنصر روانی جرم) در برمیگیرد. در اکثر موارد، عنصر مادی به عملی اتلاق میشود که تحت شرایط خاصی بهوقوع پیوسته است (مانند تصاحب اموال شخصی دیگر که نمونه عمل سرقت است). اما گهگاه عنصر مادی به ترک عمل اشاره میکند (مانند ناکامی در ممانعت از مرگ، که عنصر مادی قتل غیرعمد به شمار میآید: پرونده R علیه Stone and Dobinson (سال 1977) پرونده 354 دادگاه سلطنتی)، یا ممکن است پیامدی مشخص را درپی داشته باشد (مرگ که نتیجه مشخص فعل قتل عمد یا غیرعمد است). در برخی موارد خاص، عنصر مادی ممکن است به شرایط و اوضاع اتلاق شود تا خود عمل/فعل (پرونده Winzar علیه رئیسپلیس کِنت (سال 1983)، رونامه تایمز مورخ 28 مارس 1983/8 فروردین 1362).
موقتی، ویژه، برای مورد خاص، خلقالساعه
Ad hoc
معنی لغوی: به/برای این
To this
تعریف: بهوجود آمده و یا انجام شده برای هدفی لازم
موافق، به توافق رسیده
Ad idem
معنی لغوی: به سوی مشابه/همان
Towards the same
تعریف: طرفین معامله به توافق رسیدهاند.
برای اقامه دعوی، تا زمان رسیدگی به دعوی
Ad litem
معنی لغوی: به همان صورت که به دعوی مربوط میشود.
As regards the action
تعریف:
اعطائی: قراری از سوی دادگاه که طی آن فردی وکیل اموال میشود، هنگامیکه وکلای اصلی قادر و یا مایل به انجام وظیفه نیستند.
انتصابی: قیم منصوب دادگاه (که پیشتر بدان «همراه در دادخواهی» میگفتند) که نماینده محجور در دادگاه است.
ارجاعی
Ad referendum
معنی لغوی: در معرض ارجاع
Subject to reference
تعریف: به قرارداد یا مسئلهای اشاره دارد که باید به توافق دیگر طرفین برسد و جزئیات آن نهایی شود.
اثبات غیبت هنگام وقوع جرم
Alibi
معنی لغوی: جای دیگر
Elsewhere
تعریف: گواهی علیه اتهام حاکی از اینکه خوانده/متهم در زمان وقع جرم در محل وقوع جرم حضور نداشته، و باالطبع، نمیتواند مرتکب آن شده باشد. اگر متهم بخواهد گواهی بر غیبت خود ارائه دهد، تمامی جزئیات آن به منظور پیگرد باید ارائه شود.
محجور
Alieni juris
معنی لغوی: از/مالِ حقوق دیگری
Of another’s right
تعریف: فردی که به سن بلوغ نرسیده و صلاحیت ندارد.
از منبع دیگر، از جای دیگر
Aliunde
معنی لغوی: از جای دیگر
From elsewhere
تعریف: از منبعی سوای اسناد و مدارکی که در دست بررسی است. زمانی به مدارکی از منابع دیگر ارجاع میشود که مدارک در دست (مثلا وصیتنامه) مبهم و گنگ باشد.
دوستان دادگاه، مشاوران دادگاه
Amicus curiae
معنی لغوی: دوست دادگاه یا محکمه
Friend of the court or tribunal
تعریف: داوطلبی که برای کمک به دادگاه مدارکی را ارائه میکند. مثلا، در مجلس اعیان انگلستان در مورد استرداد ژنرال پینوشه، قضات تصمیم گرفتند به نظر کارشناسی آزاد در زمینه مصونیت سیاسی مراجعه کنند. به همین منظور، وکیل دیوید لوید جونز را به دادگاه فراخواندند.
قصد، منظور، انگیزه
Animus
معنی لغوی: قصد
Intention
تعریف: این اصطلاح معمولا به صورت ترکیبهای زیر بهکار میرود:
animus furandi: قصد سرقت
animus manendi: قصد اقامت
animus donandi: قصد تبرع
اگر به مباحث واژهشناسی و ترمینولوژی علاقهمند هستید مطالعه مطالب زیر را از دست ندهید:
تعریف: مالی که طبق وصیتنامه به ارث گذاشته نشده است. طبق بند 46 قانون مدیریت اموال، مصوب 1925/1304، این اموال به خانواده سلطنتی، دوکنشین لَنکَستر، یا دوک کُرنوال تعلق پیدا میکنند.
با حسن نیت، واقعی
Bona fide
معنی لغوی: با نظر مساعد
With good faith
تعریف: معتبر، حقیقی، بیغش
عرضحال رسمی، اخطار رسمی
Caveat
معنی لغوی: بگذار آگاه شود/بداند
Let him beware
تعریف: یادداشتی رسمی و ثبتشده که ذینفع به مراجع قانونی میدهد مبنی بر اینکه بدون اطلاع او از هر گونه اقدام در مورد بهخصوصی خودداری گردد.
اخطار به مشتری/خریدار
Caveat emptor
معنی لغوی: ای خریدار، مواظب باش!
Let the buyer beware
تعریف: عرفی عام که به خریدار هشدار میدهد هنگام خرید از فروشنده کسب ضمانت کند تا در صورت نقص کالا مغبون نشود. قانون این اصل را کمی تغییر داده است: مطابق با قانون فروش کالا (مصوب 1979/1358)، قراردادهای فروش شرایطی ضمنی دارند مبنی بر این که کالاها باید با مشخصاتشان و نمونههایشان مطابقت داشته باشند، تا برای معامله کیفیت مطلوب را داشته باشند.
ابلاغ ارسال پرونده
Certiorari
معنی لغوی: مطلع شدن
To be informed
مقایسه کنید، قس.
Cf (confer)
معنی لغوی: مقایسه کنید
Compare
دارای عقل سلیم، دارای اهلیت، ذیشعور
Compos mentis
معنی لغوی: مالک ذهن/عقل
Possessed of mind
تعریف: در سلامت عقل. قراردادی معتبر باید توسط فردی منعقد شود که از سلامت عقل برخوردار است.
در پیشگاه، در حضور، در مقابل
Cor (coram)
معنی لغوی: در حضور مردم
In the presence of the people
تعریف: در سلامت عقل. قراردادی معتبر باید توسط فردی منعقد شود که از سلامت عقل برخوردار است.
ارکان تشکیلدهنده جرم، علتنامه جرم
Corpus delicti
معنی لغوی: ذات/بدنه جرم
The body of the offence
تعریف: شواهدی که نشان میدهند جرم رخ داده است. از منظر ریشهشناسی، این اصطلاح به جسد مقتول اشاره میکند؛ اما هماکنون تمامی شواهد جرم را دربر میگیرد.
تمایل دادگاه به بررسی بیشتر
Cur. adv. vult/Curia Advisari vult
تعریف: دادگاه مایل است پیش از صدور حکم، دلایل و ارجاعها را مورد بررسی بیشتری قرار دهد.
عجالتا، موقتا، به طور مشروط
De bene esse
معنی لغوی: از رفاه
Of well-being
تعریف: بهترین روند که در شرایطی خاص و یا پیش از رویدادی در آینده اتخاذ میشود.
عملا، بالفعل، غیررسمی
De facto
معنی لغوی: در حقیقت
In fact
تعریف: وضعیتی که عملا در جهان خارج وجود دارد و منبعث از حقی نیست.
قانونی، رسمی
De jure
معنی لغوی: از/ناشی از قانون
Of law
تعریف: مطابق و منبعث از حقی قانونی
به موجب قانون در دست اقدام
De lege ferenda
معنی لغوی: از/مربوط به قانونی که قرار است اجرا شود.
Of (or concerning) the law that is to come into force
تعریف: این عبارت نشان میدهد که پیشنهاد به قانون همان طور که هست مربوط میشود.
به موجب قانون موجود
De lege lata
معنی لغوی: از/مربوط به قانونی که اجرا شده است.
Of (or concerning) the law that is in force
تعریف: این عبارت نشان میدهد که پیشنهاد به قانون همان طور که هست مربوط میشود.
جزئیات، مسائل پیشپاافتاده
De minimis (non curat lex)
معنی لغوی: قانون شامل موارد پیشپاافتاده/ناچیز نمیشود.
The law is not concerned with trivial matters
اظهارنظر قاضی
Dictum
معنی لغوی: گفته
A saying
تعریف: اظهار نظر قاضی در مورد جنبهای از قانون که در پرونده تحت بررسی پیش آمده است.
اختلاف نظر، مخالفت
Dissentiente
معنی لغوی: واگرایی آرا
Differing in opinion
تعریف: مخالفت با قضات همسلک و رده خویش. این اصطلاح معمولا در پروندهها بوسیله کوتهنوشت ‘diss’ نمایش داده میشود.
رشد/عدم رشد
Doli (in)capax
معنی لغوی: قادر به انجام تخلف/ناتوان در انجام تخلف
(In) capable of wrong
تعریف: کودکان زیر 10 سال معمولا قادر به ارتکاب جرم نیستند. کودکان بالای 10 سال قادر به انجام تخلف و جرم در نظر گرفته میشوند و مانند بزرگسالان با آنها برخورد میشود، البته دادگاهها و مجازاتهای آنان متفاوت است، مگر در جرمهای سنگین مانند قتل.
اشتباه، خطا
Erratum
تعریف: خطا یا غلط تحریری یا چاپی
An error in printing or writing
ارفاقی (بدون الزام قانونی)، با علاقه شخصی
Ex gratia
معنی لغوی: انجام شده از روی لطف و مرحمت
Done as a matter of favour
تعریف: پرداخت ارفاقی الزام قانونی ندارد.
به اعتبار سمت و مقام
Ex officio
معنی لغوی: به موجب نشستن بر یک منصب و مقام
By virtue of holding an office
تعریف: قاضی اعظم به اعتبار سمتش عضو دادگاه استیناف نیز هست.
یکسویه، یکطرفه، مغرضانه، برای یک طرف
Ex parte
1. On the part of one side only; 2. On behalf of
تعریف:
برای یک طرف: رسیدگی برای یک طرف در فرهنگ دادرسی کیفری به آن نوع از رسیدگی اتلاق میشود که در آن یک طرف مجاز به حضور و درخواست ارجاع به حکمیت است. اما این اصطلاح دیگر در حقوق مدنی کاربرد ندارد، و جای خود را به عبارت «بدون اطلاع» داده است.
از طرفِ: این عبارت در عناوین گزارشهای حقوقی همراه با نام فردی بهکار میرود که درخواست/دعوی را به دادگاه میبرد، مثلا درخواست بازبینی قضائی.
عطف به ماسبق
Ex post facto
معنی لغوی: با در نظر گرفتن رویدادهای بعدی
In the light of subsequent events
تعریف: به هر نوع قانونی اشاره دارد که اثری پسنگرانه دارد.
برای ترجمه تخصصی متون و قراردهای حساس خود از فارسی به انگلیسی و انگلیسی به فارسی میتوانید سفارش خود را در سایت شبکه مترجمین ایران ثبت کنید.
حکم احضار به دادگاه، قرار احضار زندانی
Habeas corpus
معنی لغوی: جسم خود را به دادگاه برسانید
You shall have the body (in court)
تعریف: حکمی ویژه که در قانونی بودن بازداشت و اتهام تشکیک میکند[1]، خواه بازداشت رسمی باشد (مانند بازداشت پیش از اخراج یا استرداد) یا شخصی. این حکم که دارای امتیازات ویژه سلطنتی[2] است را در قدیم خود شخص شاه/ملکه درخواست میکرد؛ درحال حاضر، این حکم توسط دادگاه سلطنتی و یا قضات دادگاه عالی صادر میشود. اگر در رابطه با درخواست اجرای حکمی، دادگاه یا قاضی تشخیص د
هد که بازداشت ظاهرا مطابق قانون نیست، از مسئول بازداشت درخواست میشود که این مسئله را توضیح دهد، که اگر نتواند این کار را بکند، متهم آزاد میشود.
در همانجا، در همان ماخذ، همانجا
Ibid
معنی لغوی: در مکان مشابه، در همان مکان
In the same place
تعریف: برای صرفهجویی در ارجاعات متنی از این نشانه استفاده میشود که به مرجعی اشاره میکند که قبلا آورده شده است.
جهل به قانون دفاع محسوب نمیشود
Ignorantia juris non excusat
معنی لغوی: جهل به قانون قابلدفاع نیست.
Ignorance of the law does not excuse
تعریف: دفاع و شواهدی که خلاف قانون باشند معتبر نیستند.
غیرعلنی، خصوصی، پشت پرده/درهای بسته
In camera
معنی لغوی: در اتاق (قاضی)
In the chamber
تعریف: جلسات دادگاه عموما علنی هستند، مگر در شرایطی ویژه که جلسه دادرسی در اتاق شخصی قاضی برگزار میشود و عموم حق ورود به آن جا را ندارند، مثلا، در مواردی که به امنیت ملی مربوط میشود و یا شاهدان میخواهند هویتشان فاش نشود. بخش 39 آیین دادرسی مدنی و بخش 16 آیین دادرسی کیفری به جلسات غیرعلنی میپردازند.
علنی، عمومی
In curia
معنی لغوی: در دادگاه (با درهای) باز
In open court
بدوا، مقدمتا
In limine
معنی لغوی: مقدماتی، اولیه
Preliminary
تعریف: برای توصیف مواردی نظیر اعتراضها بهکار میرود.
در مقام ولی یا قیم
In loco parentis
معنی لغوی: به جای والدین
In place of a parent
تعریف: به شخصی اشاره میکند که از طرف والدین کودکی/کودکانی از او/آنان مراقبت میکند، مانند پدر/مادر خوانده یا اقوام. معمولا شخصی میتواند قیم باشد که حکم حضانت و زندگی با کودکان را داشته باشد. این افراد موظفند از شرایط و تبصرههای قانونی درباره حقوق و وظایفشان تبعیت کنند.
دادخواهی علیه خود شخص
In personam
معنی لغوی: علیه شخص
Against the person
تعریف: به اقامه دعوی علیه شخص یا حقوقی اشاره دارد که بر شخص یا افرادی اثر میگذارد (قس. دادخواهی علیه اموال شخص). اصل «عدل و انصاف در دادخواهی علیه شخص» به این حقیقت اشاره میکند که دادگاه انصاف احکام[3] خود را علیه شخص خوانده صادر میکند، و این شخص مجبور به تبعیت از آن است، وگرنه زندانی میشود.
درباره، درباب، مربوط به
In re
معنی لغوی: درباره
In the matter of
تعریف: در عناوین گزارشهای حقوقی همراه با نام شخصی یا چیزی بهکار میرود که پرونده در مورد آنست. کوتهنوشت این عبارت ‘re’ است.
دادخواهی علیه اموال شخص
In rem
معنی لغوی: علیه شی یا چیز
Against the thing
تعریف:
به حقی اشاره دارد که افراد دیگر باید به آن احترام بگذارند، مثلا، حق مالکیت در تمایز با حقوق خود شخص
به فرایندی حقوقی و دعوایی اشاره دارد که ناظر بر اموال شخص است، نه خود شخص/اشخاص. دادخواستهای علیه اموال را عموما در دادگاه دریایی میتوان یافت.
در جای خود
In situ
معنی لغوی: در جای اصلی/اولیه
In the original place
ضمنا، از جمله
Inter alia
معنی لغوی: در میان چیزهای دیگر
Among other things
تعریف: این عبارت مشخص میکند که فهرست موردنظر جامع نیست.
درون، داخل
Intra
Inside
در حیطه اختیارات قانونی
Intra vires
معنی لغوی: ذیل اختیارات/در حوزه قدرت
Within the powers
تعریف: به عملی اشاره دارد که توسط شخصیتی حقوقی (ارگان دولتی، شرکت،…) به انجام میرسد و در حیطه اختیارات قانونی آن شخصیت قرار دارد. این اختیارات ممکن است توسط اساسنامه یک شرکت نیز تعیین بشوند.
از یک فرد زنده به فرد یا افرادی دیگر
Inter vivos
معنی لغوی: در میان زندگان
Between living people
تعریف: اگر اعتماد بین افراد/اشخاص ایجاد شود، باید در طی زندگانی ایشان ایجاد شود.
به همین دلیل، در نفس خود، فینفسه
Ipso facto
معنی لغوی: به صرف همین واقعیت/عمل
By that very fact or act
در جایی که، در محلی که در آن
Locus in quo
معنی لغوی: محلی که در آن The place in which
تعریف: به محل رخ دادن چیزی/رویدادی میگویند. ماموران کشف حقیقت معمولا به محل رخداد میروند تا شواهد و مدارک را بسنجند؛ سپس، این شواهد و مدارک در روند دادرسی در اختیار قاضی و هیئت منصفه قرار میگیرد.
رکن معنوی بزه، عنصر روانی جرم، قصد مجرمانه
Mens rea
معنی لغوی: ذهن گناهکار
A guilty mind
تعریف: به وضعیتی ذهنی گفته میشود که باید طی دادرسی مشخص شود که متهم دچار آن بوده و جرم را متاثر از آن مرتکب شده است، وگرنه اتهام بیمورد است. عنصر روانی از جرمی به جرم دیگر تفاوت مییابد: یا قانون آن را تعریف میکند یا جرمهای گذشته. از نمونههای معمول عنصر روانی میتوان به قصد برای رسیدن به هدفی خاص، بیتوجهی به عواقب این هدف خاص (پرونده R علیه Cunningham (سال 1957)، پرونده 396 دادگاه سلطنتی)، و غفلت اشاره کرد. برخی از جرمها نیاز به شرایطی دارند که مولفههای سازنده عنصر روانی هستند، مانند کسب مال دزدی که مستلزم آگاهی از مسروقه بودن آنهاست. جرائم ضمان مطلق نیاز به عنصر روانی ندارند. هنگامی که عنصر روانی مورد نیاز است، دادرسی باید ثابت کند که این عنصر همزمان با عنصر مادی وجود داشته است (تلاقی عنصر مادی و معنوی: پرونده R علیه Le Brun (سال 1992)، پرونده 61 دادگاه سلطنتی). خوانده نمیتواند از جهل به قانون در دفاع خود استفاده کند؛ نیت پاک نیز دفاع مطلوبی به حساب نمیآید. او باید شواهدی را ارائه دهد دال بر عدم وجود عنصر روانی در جرمی که علیه اوست. او همچنین میتواند وجود عنصر روانی را تصدیق کند، اما دفاعی کلی (مانند اجبار و فشار و تهدید) با هر دفاع مجاز دیگری را ارائه دهد.
من آن را انجام ندادم
Non est factum (suum)
معنی لغوی: این کرده من نیست.
It is not my deed
تعریف: اظهارنامهای مبنی بر اینکه توافق مذکور در پرونده عمل خوانده/متهم نبوده است. این مدافعه در شرایطی کاربرد دارد که فردی که قراردادی را امضا کرده درک کاملی از مفاد و آثار آن نداشته است.
نظر طرداللباب، گفته/اظهار اتفاقی/ضمنی، اظهارنظر قاضی
Obiter dictum
معنی لغوی: نظری که گذرا گفته شده
A remark in passing
تعریف: گفتهای که قاضی ضمن صدور حکم بیان میکند که ارتباط مستقیمی با موضوع دعوی ندارد. این گفته بخشی از مبنای اصلی رای را تشکیل نمیدهد، و، درنتیجه، الزامآور نیست، اما ممکن است به صورت مرجعی در پروندههای آتی بهکار آید.
بار دلیل، بار اثبات
Onus (probandi)
معنی لغوی: بار
Load or burden
تعریف: وظیفه یا مسئولیت هر شخص
بدون ارجحیت، به طور مساوی
Pari passu
معنی لغوی: با گامهای یکنواخت، با قدمهای مساوی
With equal step
تعریف: اصلی که بیان میکند اگر در پروندهای، مانند ورشکستگی، چند شاکی وجود داشته باشد، داراییها باید متناسب با شکایت هر یک بین آنها توزیع شود.
به وسیله، از طریق، از راه
Per
Through, by means of
حکم دادگاه (نه حکم یکی از قضات آن)، طبق نظر/رای دادگاه
Per curiam (per. cur.)
معنی لغوی: بوسیله دادگاه
By the court
تعریف: پیشنهاد طبق نظر دادگاه معمولا توسط قاضی آن ارائه میشود؛ در شرایطی که چند قاضی وجود دارد، این پیشنهاد باید توسط تمامی قضات تایید شود
به علت بیاحتیاطی/بیدقتی
Per incuriam
معنی لغوی: ناشی از نبود توجه
Through lack of care
تعریف: اگر رای دادگاه مطابق با قوانین مرتبط یا رویه لازمالاتباع نباشد، از روی بیاحتیاطی صادر شده است.
ذاتا، فینفسه
Per se
By or in itself or themselves; intrinsically
پس از، بعد از
Post
Subsequent to; after
در نظر اول، پیش از بررسی، ظاهرا، علیالظاهر
Prima facie
At first appearance
شبه، تا حدی
Quasi
As if, almost
کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش آن را انجام داده است
Qui facet per alium facit per se
معنی لغوی: کسی که از جانب دیگری عمل میکند، از جانب خود عمل کرده است.
He who acts through another, acts through himself
تعریف: این جمله اساس سنتی مسئولیت نیابتی[4] است. مثلا، در شرایط معمولی، کارفرما مسئول عواقب کارها و اقدامات کارمندان خود است.
مبنای اصلی رای، جهات و دلایل رای
Ratio decidendi
معنی لغوی: دلیل تصمیمگیری
The reason for deciding
تعریف: اصلی/اصولی که بر مبنای آن/آنها دادگاه رای خود را صادر میکند. عوامل تعیینکننده این مبنا شواهد، مدارک، دلایل رسیدن به تصمیمی خاص، و خود تصمیم و رای خاص هستند. به عبارتی، این اصل بیان خود قانون است که درباره شواهد در دسترس به کار بسته شده است. طبق رویه لازمالاتباع، تنها نسبت این مبنا برای دادگاههای بدوی الزامآور است.
موضوع تصمیمگیریشده توسط دادگاه، امر مختومه
Res judicata
معنی لغوی: مسئله/قضیهای که در مورد آن تصمیمگیری شده است.
A matter that has been decided
تعریف: طبق این اصل، اگر پروندهای توسط دادگاهی با صلاحیت لازم استماع و قضاوت شده و رای قانونی در موردش صادر شده، دیگر امکان بازگشایی یا تشکیک در آن وجود ندارد. نام دیگر این اصل مانع طرح دعوی است. این اصل مانع تجدیدنظر یا اعتراض به اعضای هیئت منصفه نمیشود. برای پایان دادرسی نیاز به توجیه این اصل است.
موضوع گویاست
Res ipsa loquitur
معنی لغوی: مسئله خود را توضیح میدهد.
The thing speaks for itself
تعریف: این اصل در رابطه با خطای غفلت/بیاحتیاطی کاربرد دارد. اگر حادثه/اتفاقی ناشی از بیاحتیاطی متهم رخ دهد، و شرایط رویداد آن حادثه تحت کنترل متهم بوده باشد، فرض بر آن گذارده میشود که در غیاب شواهد و مدارک، بیاحتیاطی/غفلت متهم باعث آن حادثه شده است (پرونده Scott علیه London and St Katherine Docks Co. (سال 1865)، پرونده 596 Hurl. & C.).
چنین، اینچنین، همین طور
Sic
So, thus
تعریف: این علامت را در کروشه پس از کلمه اشتباه کپیشده یا نقلشده قرار میدهند تا نشان دهند که اشتباه در متن اصلی وجود داشته و از نقلکننده نیست.
به روال همیشگی عمل کردن، تبعیت دادگاه از رویه تعیینشده در موارد قبلی
Stare decisis
معنی لغوی: از تصمیمات و مقررات پیشین پیروی کردن
To stand by things decided
تعریف: این اصل شالوده رویه لازمالاتباع را تشکیل میدهد. به سخن دیگر، هنگامی که در دادرسی مواردی مشابه پیش میآید، باید از رویه تعیینشده در دادرسیهای پیشین تبعیت کرد.
تحت رسیدگی قضائی، مورد طرح در دادگاه
Sub judice
معنی لغوی: در دست رسیدگی
In the course of trial
تعریف: این قاعده:
اظهارنظر و فاشسازی طی دادرسی را محدود میکند تا بدون بررسی و مطالعه رای صادر نشود و اعضای هیئت منصفه تحت تاثیر قرار نگیرند. نک. اهانت به دادگاه/عدم رعایت دستورات دادگاه.
باعث میشود در پارلمان، رئیس از ارجاع به مسائل و مباحث در مورد پرونده در دست بررسی (حقوقی یا کیفری) ممانعت به عمل آورد. در دادرسیهای حقوقی، رئیس این حق را دارد اگر منافع ملی مطرح است، از این قاعده چشمپوشی کند.
یگانه، بیتا، منحصربفرد
Sui generis
معنی لغوی: از نوع/سنخ خود
Of its own kind
تعریف: طبقه خاص خود را تشکیل میدهد؛ بینظیر.
خارج از حدود و اختیارات قانونی (شخص یا موسسه)
Ultra vires
معنی لغوی: ورای اختیارات
Beyond the powers
تعریف: به عملی توسط ارگانی دولتی، شرکتی، یا هر شخصیتی اشاره دارد که از حوزه اختیارات شخصیت مزبور خارج است. اعمال خارج از حوزه اختیارات از اعتبار ساقطند (نک. در حیطه اختیارات قانونی). این اصل تمام انواع اختیارات را دربر میگیرد، خواه این اختیارات را قانون اعطا کرده باشد خواه پیمان و توافقی خصوصی (مانند سند تودیع امانت یا قرارداد نمایندگی). در حقوق عمومی، بویژه حقوق اداری، این اصل ناظر بر اعتبار تمامی سندهای تفویض اختیار و وکالتنامههای دست اول و دست دوم است. اگر عملی مطابق با ملزومات شیوه اعمال قدرت و اختیار نباشد، باز هم خارج از حدود اختیارات و کانلمیکن تلقی میشود.
این اصل همچنین ناظر بر تصمیمات و آرای صادره توسط دادگاههای بدوی، اداری، محلی، و شیوههای اعمال قدرت این دادگاهها میباشد.
رای یک دادگاه یا محکمه خارج از حدود اختیارات آنست اگر از صلاحیت آن دادگاه تجاوز کند، ملزومات و معیارهای دادرسی را نقض کند، و یا قواعد عدالت طبیعی (قدرتی که صلاحیت میدهد و تبعیت را طلب میکند) را زیرپا بگذارد. اعمال قدرت اداری اگر به طرزی نامتعارف صورت پذیرد، دلیل محکمهپسندی نداشته باشد، و یا ناقض قاعد عدالت طبیعی باشد، خارج از اختیارات و صلاحیت قانونی قرار میگیرد (خروج ماهوی در برابر خروج شکلی). راهحلهایی که برای مورد دوم ارائه شده عبارتنداز: دستور نقض، دستور منع، اعلان، و دستور کتبی (دو مورد اول عمومی هستند و در مورد تصمیمات محکمههای محلی کاربرد ندارند، چرا که صلاحیت این محکمهها قراردادی است).
اقدام به ضرر خود، قبول مخاطره
Volenti non fit injuria
معنی لغوی: خسارتی بر کسی که آن را میپذیرد وارد نیست.
No wrong is done to one who consents
تعریف: دفاعی که طی آن خوانده/متهم قبول مخاطره یا ضرر به خود میکند. آگاهی از ضرر مخاطره کافی نیست؛ موافقت و قبول کامل (تصریحی یا ضمنی) مخاطره نیز لازم است (پرونده Simms علیه Leigh Rugby Football Club Ltd. (سال 1969)، گزارش 923 از مجموعه گزارشات حقوقی انگلیس و ولز). شاکیای که قبول ضرر کرده، در صورت رخداد ضرر نمیتواند اقامه دعوی کند. در مواردی که مسئولیت تجاری و حملونقل عمومی و خصوصی مطرح است، قانون حیطه این نوع دفاع را محدود میکند.
[1] حکمی رسمی که امر به فعل یا ترک فعل میکند. در اصل، این نوع حکم سندی ممهور به مهر سلطنتی بوده است.
[2] حقوق و مصونیتهای خاصی که طبق قانون به خود شخص شاه/ملکه داده میشود. اکنون دولت از طرف شاه/ملکه اکثر مصوبات ویژه را به اجرا در میآورد. اما، برخی را خود شخص شاه/ملکه با مشاوره دولت (مثلا، انحلال پارلمان) یا به اقتضای قانون اساسی (مثلا، انتصاب نخستوزیر) اجرا میکند. برخی از مصوبات ویژه، مانند اعطای نشانهای اشرافی نظیر نشان گارتِر/بندجوراب، طبق خواست شخصی شاه/ملکه به اجرا در میآیند.
عالی بوده هست
کار تان عالی و قابل قدر است.
ممنون
ترجمه، مصونیت قضایی، که نوعی از آن برای برخی اصناف هست مثلاً صنف پزشکان، چیست؟