شیوۀ بیان جهات در آناتومی (جهت های آناتومیک بدن)
اصطلاحات آناتومی ممکن است برای مخاطب عام ناآشنا و سنگین باشند. با این حال، هدفِ این زبان گیجکردن خواننده یا شنونده نیست، بلکه مقصودش افزایش دقت و کاهشِ خطای پزشکی است. در واقع، با استفاده از ترمینولوژی دقیق، ابهام را بهحداقل میرساند.
جهات آناتومیک استاندارد
احتمالاً در ترجمۀ متون پزشکی با اصطلاحاتی مانند Anterior و Posterior برخورد کردهاید. از این واژهها برای بیان جهات در آناتومی استفاده میشود.
استفاده از «جهات آناتومیک استاندارد» یکی از روشهای توصیف بدن جانداران است. پزشکان و مراقبان سلامت از این اصطلاحات برای افزایش دقت و کاهش خطای پزشکی استفاده میکنند. به این ترتیب، مخاطب بهراحتی درک میکند دربارۀ کدام نقطۀ بدن صحبت میشود.
دانستن این اصطلاحات برای توصیف موقعیت نسبی ساختارهای گوناگون بدن ضروری است.
واژه فارسی | معادل انگلیسی |
---|---|
قدامی | anterior |
تحتانی | inferior |
خلفی | posterior |
میانی | medial |
جانبی | lateral |
فوقانی | superior |
پروکسیمال (نزدیک به تنه) | proximal |
دیستال (دور از تنه) | distal |
کرانیال | cranial |
کودال | caudal |
دورسال | dorsal |
ونترال | ventral |
واژههای “anterior” و “posterior” متضادند. “anterior” به عضوی اشاره میکند که در مقایسه با عضوی دیگر، فاصلهاش با سطح جلویی بدن کمتر است. برعکس، “posterior” به عضوی اشاره میکند که در مقایسه با عضوی دیگر، فاصلهاش با سطح پشتی بدن کمتر است. برای posterior معادل «خلفی» و برای anterior معادل «قدامی» را به کار میبرند.
در کنار این دو اصطلاح، باید به “medial” و “lateral” هم اشاره شود. اگر عضو مورد نظر در مقایسه با یک عضو دیگر، فاصلهی کمتری تا مرکز بدن داشته باشد «داخلی» یا «مدیال» نامیده میشود. اگر عضوی در فاصلهای دور از مرکز بدن قرار داشته باشد، «خارجی» یا «لترال» نامیده میشود.
برای مثال، زانو از چهار رباط اصلی یا لیگامان تشکیل شده است (persianphysio.com):
- رباط صلیبی قدامی (Anterior cruciate ligament)
- رباط صلیبی خلفی (Posterior cruciate ligament)
- رباط جانبی داخلی (Medial collateral ligament)
- رباط جانبی خارجی (Lateral collateral ligament)
نمونهای دیگر از کاربردهای anterior اصطلاح “anterior cerebral artery” یا شریان مغزی قدامی است.
برای شریانهای مغزی (cerebral arteries)، سه شریان اصلی را ذکر کردهاند:
- شریان مغزی قدامی (anterior cerebral artery)
- شریان مغزی میانی (middle cerebral artery)
- شریان مغزی خلفی (posterior cerebral artery)
یک مثال دیگر:
Both of his injuries were tears of his left anterior cruciate ligament, each time necessitating surgery and an extensive rehabilitation process.— Matt Velazquez, Milwaukee Journal Sentinel,” 28 June 2018
هر دو آسیبدیدگی او پارگی رباط صلیبی قدامی در پای چپ بود، که هر بار به جراحی و فرایند توانبخشی گستردهای نیاز داشت.
صفتهای بعدی “superior” و “inferior” هستند که با یکدیگر متضادند. “superior” نشان میدهد موقعیت یک اندام بالاتر از اندامی دیگر است و “inferior” نشان میدهد موقعیت یک اندام پایینتر از اندامی دیگر است.
برای مثال، در قلب رگهایی وجود دارند که “venae cavae” نامیده میشوند و معادل «بزرگسیاهرگ» را برایشان برگزیدهاند. این رگها خون بدون اکسیژن را به قلب باز میگردانند. برای بیان موقعیت بزرگسیاهرگها از صفتهای inferior و superior استفاده میکنند. به این ترتیب، در اینجا با دو اصطلاح بزرگسیاهرگ زیرین (Inferior Vena Cava) و بزرگسیاهرگ زبرین (Superior Vena Cava) روبرو میشویم.
با نگاهی به جملهی زیر، برخی از اصلاحات فوق را مرور میکنیم:
The secondary visual areas, also called visual association areas, lie lateral, anterior, superior, and inferior to the primary visual cortex.
primary visual cortex قشر بینایی اولیه
secondary visual areas نواحی بینایی ثانویه
نواحی بینایی ثانویه، که نواحی ارتباطی بینایی هم نامیده میشوند، در قسمت جانبی، قدامی، فوقانی و تحتانی قشر بینایی اولیه قرار دارند.
واژههای “proximal” و “distal” باید در کنار هم بررسی شوند.
proximal بر اساس تعریف فرهنگ وبستر به این معناست:
next to or nearest the point of attachment or origin, a central point, or the point of view
نزدیک به مرکز یا نقطهی اتصال. مانند بسیاری از اصطلاحات پزشکی صرفاً نویسهگردانی میشود: پروکسیمال یا پروگزیمال.
distal در فرهنگ وبستر به این شکل تعریف شده است:
situated away from the point of attachment or origin or a central point especially of the body
دور از مرکز یا نقطهی اتصال. این صفت را هم نویسهگردانی میکنند: دیستال.
برای مثال، استخوان فمور یا استخوان ران از سه قسمت پروگزیمال، تنه و دیستال تشکیل میشود. قسمت فوقانی آن، که با لگن مفصل میشود و به مرکز بدن نزدیک است، پروگزیمال فمور (proximal femur) و قسمت تحتانی آن، که بالای مفصل زانو قرار دارد و از مرکز بدن دور است، دیستال فمور ( distal femur) نامیده میشود. (ویکیآناتومی)
علاوه بر اینها، اگر انسان دراز کشیده باشد، بدن یا به حالت prone است یا supine. در حالت prone، صورت به سمت زمین است و در حالت supine، صورت به سمت سقف است. از این دو واژه در جایگاه اسم، صفت و قید استفاده میشود.
هنگام مراجعه به بیمارستان یا درمانگاه، ممکن است از بیمار بخواهند به پشت یا روی شکم دراز بکشد، که در مثال زیر از بیمار درخواست شده به حالت طاقباز روی تخت بخوابد.
مثال:
When the patient got on the table, she was asked by the nurse to assume a supine posture so the doctor could look at the rash on her stomach.—
واژههای venral و dorsal هم ریشهی لاتین دارند. ریشهی ventral واژهی لاتین “venter” به معنای «شکم» و ریشهی dorsal واژهی “dorsum” به معنای «پشت» است. سطوح ونترال بدن (ventral surfaces of the body) شامل سینه، شکم، ساق پا، کف دست و کف پا میشود (rxlist.com). کمر، پشت پا و برآمدگی بند انگشتان سطوح دورسال بدن را تشکیل میدهند.
به یکی از کاربردهای ventral و dorsal اشاره میکنیم:
صوت پس از تبدیل به سیگنال های عصبی به هستهی حلزونی (cochlear nuclei)، در قسمت ساقهی مغز، انتقال مییابد. هستهی حلزونی به دو قسمت تقسیم میشود:
- هستهی حلزونی شکمی (Ventral cochlear nucleus)
- هستهی حلزونی پشتی (Dorsal cochlear nucleus)
اصطلاح دیگر “caudal” است. خاستگاهش واژهی لاتین cauda به معنای «دم» است. در ترکیبات متعددی ممکن است با این صفت برخورد کنیم. یکی از این ترکیبات «بیحسی کودال» است (Caudal anesthesia).
نواحی مختلف بدن نیز با صفتهای متفاوتی شناخته میشوند. برای مثال، هر جا صفت cranial را دیدیم، باید به یاد «جمجمه» بیفتیم و بدانیم نویسنده در حال توصیف بخشهایی است که مرتبط با این قسمت از بدناند. گاهی cranial را صرفا نویسهگردانی میکنند و مینویسند «کرانیال».
اعصاب مغزی، جمجمهای یا کرانیال (Cranial nerves) اعصابی هستند که خاستگاهشان ساقهی مغز (brainstem) است.
برخی نواحی بدن مانند مغز نیز به چند قسمت تقسیم می شوند.
این نواحی عبارتند از
- frontal lobe لوب پیشانی یا لوب قدامی
- occipital lobe لوب پسسری
- parietal lobe لوب آهیانهای
- temporal lobe لوب گیجگاهی
دانستن برخی دیگر از پسوندهای پرکاربرد در پزشکی کمک میکند بدون مراجعه به فرهنگ لغت، بتوانیم معنای اصطلاح مورد نظر را حدس بزنیم. به این ترتیب، زمان کمتری صرف جستجو خواهد شد.
برای مثال، endo معنای «درونی» دارد. این پسوند در ترکیب با chondral صفت endochondral را میسازد. اگر از قبل بدانیم chondral توصیفکنندهی غضروف است (of or relating to cartilage)، بدون مراجعه به فرهنگ لغت میتوانیم حدس بزنیم endochondral یعنی «درونغضروفی».
در جملهی زیر
Finally, we examine the emerging trends in biomaterial-based approaches to endochondral bone regeneration … (bonyannews.ir)
endochondral bone regeneration به معنای بازسازی استخوانی درونغضروفی است.
آخرین مطلب این پست صفحات بدن (Planes of the Body) است. بدن انسان را به سه صفحهی فرضی اصلی تقسیم میکنند:
- ساجیتال(sagittal): بدن را به دو نیمهی چپ و راست تقسیم میکند.
- فرونتال (frontal): بدن را به دو نیمهی قدامی و خلفی تقسیم میکند.
- هوریزنتال (horizontal) یا افقی: بدن را به دو نیمهی فوقانی وتحتانی تقسیم میکند.
اصطلاحات آناتومی تمامناشدنیاند و میتوانیم ساعتها در موردشان صحبت کنیم و بنویسیم. حفظ کردن تمام آنها برای همهی ما ممکن نیست و شاید لازم هم نباشد. با این حال، آشنایی مختصر با برخی از آنها پرفایده است و تا حدی ما را از مراجعهی پیدرپی به فرهنگ لغت بینیاز میکند.
بسیار عالی توضیح دادین، سپاسگذارم
بسیار عالی سپای